+1(514) 937-9445 or Toll-free (Canada & US) +1 (888) 947-9445
shamloo said:
[rtl]تو رو خدا شانس ما رو ببین!! دو نفر حضانت من رو قبول کردن، وحید و پانی
وحید که می خواد ما رو ببره کلگری! آخه قربون اون دوره بازوهات برم، واسه عشق و حال خودت میری نیویورک و لاس وگاس!! به ما که رسید باید بریم کلگری؟؟ من به جون وحید کمتر از نیویورک و تورنتو هیچ جایی نمی یام! خیلی تخفیف بدم مشتری بشی، نهایتاً پَقیس!!
:P
اونم از پانی جان! کلاً به ما که رسید رفتن به کانادا مالید!! شهر کوچیک و پر محبت می خوای بمون ایران پانی جان! من به کمتر از کلان شهر رضایت نمیدم
;D
[/rtl]
+1
از دست تو
 
Ghazalllll said:
[rtl]
میبریش وردست خودت! نگران اون نباش!!!
جسارتا تخصصشون چیه؟
[/rtl]


اره اتفاقا خودشم میگه من میام وردستت میشم
سخت افزار و شبکه و خیلی چیزا تو همین زمینه
 
shamloo said:

!!یاد میگیره خانوم! اینقدر لوسش نکنید
!مگه ما دوره دانشجویی چیکار می کردیم
;D


چه میدونم والا
باید قبل از رفتن یه دوره ی اشپزی و سفره ارایی بفرستمش
:D :D :D :D :D :D :D
 
[rtl]
بعید می مونم بتونی واسه وردستی روش حساب کنی! این کامپیوتریا هرجا شده خودشونو وصل میکنن!
وردست از گرایشهای دیگه فنی خواستی بگو لطفا! استعدادم تو این زمینه بد نیست! ;D تازه حسینم هست! :P
[/rtl]
helensalon said:


اره اتفاقا خودشم میگه من میام وردستت میشم
سخت افزار و شبکه و خیلی چیزا تو همین زمینه
 
Pani85 said:
بچه ها خوش به حالتون که اینقدر برای رفتن ذوق دارین
حتی در مرحله انتخاب شهرین

من نمیدونم چم شده که دیگه اصلا اون آدم قبل نیستم و
به هیچ عنوان هیچ ذوق و شوقی برای رفتن در خودم نمیبینم

با تمام وجود دعا میکنم تو برنده های اکتبر لاتاری آمریکا باشیم
تا بهانه ای باشه برای کانادا نرفتن و تغییر مسیر دادن
:(ببخشید تو ذوقتون زدم ولی خیلی خیلی بی تفاوت و بی انگیزه شدم

A clear case of sour grapes!
 
فکر می کنید با مشخصات پرونده ام مدیکالم کی میاد؟ اصلا میاد؟ خیلی خسته ام دیگه... فکر می کنید یه ایمیل پیگیری نتیجه بده؟ اگه میخوان رد کنند بگن چون خیلی مسائل رو در همین دقیقه هم می تونه عوض کنه. اگه مدیکالم الان هم بیاد مطمئنم نمی تونم براش خوشحالی کنم. فقط از این خوشحال میشم که تکلیفم رو برای خیلی چیزها روشن میکنه همین
 
Pani85 said:
بچه ها خوش به حالتون که اینقدر برای رفتن ذوق دارین
حتی در مرحله انتخاب شهرین

من نمیدونم چم شده که دیگه اصلا اون آدم قبل نیستم و
به هیچ عنوان هیچ ذوق و شوقی برای رفتن در خودم نمیبینم

با تمام وجود دعا میکنم تو برنده های اکتبر لاتاری آمریکا باشیم
تا بهانه ای باشه برای کانادا نرفتن و تغییر مسیر دادن
:(ببخشید تو ذوقتون زدم ولی خیلی خیلی بی تفاوت و بی انگیزه شدم

پانی جان بی تفاوت شدن یکی از نشانه های افسردگیه. حق داری بخاطر اینکه اینهمه طول کشیده. :( :( :( :( :( :(
 
Pani85 said:
نه موضوع پشیمونی به اون شکل نیست فرناز جان
موضوع علاوه بر مواردی که عنوان کردم بیشتر یه حسیه انگار
مثلا دزدی زده باشه به خونه ات و بعدش ادم بره باهاش دوست بشه و اینها
نمیدونم چطور حسمو بگم

ببینین کانادا واقعا مثل یه دزد سالهای عمرمونو حالا به مقادیر زیادی داراییمون
که اگه بخوایم همین افزایش نرخ دلارو بگیریم خودش خیلیه، عملا دزدیده. شاید من اشتباه میکنم
ولی حسم الان اینه و به هیچ عنوان تعدیل نمیشه. بعدش من میخوام برم توی همین کشور و
تمام امید و اینده مو اونجا بسازم. خب من یه حسی بهم دست داده که واقعا
نمیتونم مثل قبل باشم و اون عشق و انگیزه و ذوقم از بین رفته و به مردمش، دولتش همه چیش به عنوان
:(دزد سالهای عمرم و همچینین مالم نگاه میکنم. نمیدونم تا چه حد تونستم حسمو برسونم


واقعا درسته +1
 
ما که 5-6 سال بود برای لاتاری ثبت نام می کردیم. پارسال که درگیر تشکیل پرونده امون بودیم اصلا زمانش از دستمون رفت. امیدوارم کسایی که ثبت نام کردند اسمشون در بیاد
 
helensalon said:


چه میدونم والا
باید قبل از رفتن یه دوره ی اشپزی و سفره ارایی بفرستمش
:D :D :D :D :D :D :D
;D ;D ;D ;D ;D ;D ;D​
 
Ahora said:

برو کلگری هم واسه کار خوبه هم خونه ارزون تره هم مالیات از همه جای کانادا کمتره هم برای بزرگ کردن بچه ها محیط بسیار سالمی داره از گنگ بازی و اینجور چیزا خبری نیست
اینم یک پست جدی بعد از یک سال
:P :P :P :P :P :P :P :P :P :P :P :P :P :P
آقا وحید عزیز
!!!!این سایت قیمت اجاره بعضی از آپارتمانها تو کلگری هست که قیمتها با ونکوور فرقی نداره
شاید من اشتباه میکنم
http://calgary.en.craigslist.ca/apa/​
 
hamed. said:
آقا وحید عزیز
!!!!این سایت قیمت اجاره بعضی از آپارتمانها تو کلگری هست که قیمتها با ونکوور فرقی نداره
شاید من اشتباه میکنم
http://calgary.en.craigslist.ca/apa/​
به نمودار زیر نگاه کن حامد عزیز ، نوکرم ها
 
Ahora said:

برو کلگری هم واسه کار خوبه هم خونه ارزون تره هم مالیات از همه جای کانادا کمتره هم برای بزرگ کردن بچه ها محیط بسیار سالمی داره از گنگ بازی و اینجور چیزا خبری نیست
اینم یک پست جدی بعد از یک سال
:P :P :P :P :P :P :P :P :P :P :P :P :P :P
دوستان عزیز من هم الان دقیقاً می خواهم بدانم در درجه اول برای یک مهندس مکانیک، بهترین جا کجاست؟ در درجه دوم برای یک فارغ التحصیل منابع طبیعی. 2 تا هم بچه داریم. عامل مهم اول برایم کار هست، دوم ارازنی
 

ميلي دريافت کردم که مرا بياد دوستان در مورد شهر اقامت داشتند بحث مي کردند انداخت

می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد:بلی.
مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد
مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.
هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:"ای مردم!شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است." آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.مرد ادامه داد:"این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!" سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:"ای مردم بی حیا!شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند."
رقیب مولوی فریاد زد:"این سرکه نیست بلکه شراب است."
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت:برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست،تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی،با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود

خواستم بگم شايد دوستان و بعضي دلايل ديگه زياد هم براي انتخاب شهر جالب نباشد
خبري از مديکال نيست؟
يکي از دلايلي که اينجارو مي خونم - البته بجز جو صميمي و دوستانه و البته خبرهاي خوب
همينه که مي بينم مني که تو اين 3 سال که مي تونست از بهترين دوران زندگي من باشه چطور در حسرت ماه بعد گذشت
اگر حوصله ندارم - اگر ديگه رمقي نمانده - اگر خسته شدم و اگر...

تنها نيستم ::) ;) :)